۱۳۹۵ فروردین ۱۶, دوشنبه

ایران - قهرمانان در زنجیر

چشم  آبی - مجاهد شهید سوسن صالحی
چشم  آبی - مجاهد شهید سوسن صالحی
تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
منم يك دختر از ايران
كه از افسانه‌هاي دور مي آيم.
و در ميدان، منم
منم ، خورشيد در دستان
كه با تاريکي شبهاي ميهن تيز مي‌جنگم
اميدم شعله اي دارد درون سينه و قلبم
و لبخندي نشسته بر لبان من
و مي خوانم سرود رزم آزادي
تو  سلول های انفرادی او را «آبی»‌ صدا می کردیم. چون رنگ چشمهایش آبی بود. و نگاهش مثل آسمان آبی،‌ صاف و بی ریا و دلش به وسعت آبی دریاها بزرگ بود.
اسمش  سوسن صالحی بود. موقع دستگیری ۱۶ سال بیشتر نداشت و تنها دختر خانواده اش بود. بدون آنکه بخواهی او را بشناسی در نگاه اول، زیبائیش تمام چشمت را پر می کرد. هر وقت می دیدمش بی اختیار با خودم این شعر را زمزمه می کردم: صورت گر نقاش چین رو صورت یارم ببین
اما این میزان زیبائی ذره ای در رابطه سوسن با اطرافیانش سایه نداشت. عجیب بود که با این سن کم دنیايی تجربه داشت. تجربه با همه جوشیدن . تجربه محبت و عاطفه عام داشتن به همه اطرافیانش . تجربه صبر و بردباری در هر شرایط سخت. تجربه ایستادگی در برابر هر ناملایماتی با وجود ناراحتی قلبی. رفتارش اصلاً به سنش نمی خورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر