من
اگر بنشينم، تو اگر بنشيني چه كسي برخيزد؟ چه كسي با دشمن بستيزد؟
من
اگر برخيزم، تو اگر برخيزي
همه
بر مي خيزند.
شاعري
كه از «ما» شدنِ «من و تو» گفت. افراد بسياري همين شعر رو در پشت درهاي دانشگاه، در خيابونهاي اعتراض، فرياد كردن. حميد مصدق، در شرايطي كه ديكتاتوري شاه يأس و نااميدي رو مي پراكند، پرشور و پراميد
سرود: چه كسي ميخواهد من و تو ما نشويم؟ خانه اش ويران باد! در روزهايي كه به16آذر
و تكرار همين شعر نزديك مي شيم، ياد اين شاعر بزرگ رو گرامي ميداريم.
یاد حمید مصدق، نـامیست در پای شعرهای زیبایی در
سالهای پایانی مانده به انقلاب بهمن که گزیدهی منظومههایش زمزمهی دانشجویان، روشنفکران
و خواستاران فرهنگ و ادبیات بالنده و نیز نقش پلاکاردها و نوشتههای تظاهرات اعتراضی
و قیام سال 88 گشت.
نگهداشت یاد و خاطر حمید مصدق، بیان آغاز و انجام
زندگیاش بر بلند و پست زمین و فراز و فرود زمان نیست.
این مقصود را دایرهالمعارفها بهجای آورده و میآورند.
به مصداق ”مهم این است که زندگی و مرگ من چه تأثیری
در زندگی دیگران میگذارد.“
(صمد بهرنگی، ماهی سیاه کوچولو)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر