۱۳۹۴ شهریور ۱, یکشنبه

ایران - قتل عام زندانیان سیاسی درسال 67 یک نسل کشی شقاوت آمیز

ایران - رضا شمیرانی : اوین : یکسال قبل از قتل عام سال67 خاطرات  زندان  

به‌هم‌ریخته و کلافه بودم. شکنجه به‌منظور دادن اطلاعات مربوط به مناسبات و روابط بچه های زندانی درون بند چیز ساده یی نبود. کافی بود دهانم بازشود و آن وقت خیلی‌ها را به زیر شکنجه بیاورند. باید از این شرایط خودم را نجات میدادم. دنبال راه‌حل بودم. به گذشته فکر می کردم. به دوستانم و خاطراتی که از آن‌ها داشتم و خصوصاً رضا فاروقی و آن نگاه مظلومش. به ناگاه فکری در ذهنم خطور کرد. از سازمان شنیده بودم که یک انقلابی بن بست را با خون خود میشکند و الآن من در این نقطه بودم كه یا باید خیانت میکردم یا از جان خود میگذشتم. علی انصاریون و عملی را که انجام داد، در ذهن مرور کردم. علی قبل از خودکشی می گفت آن‌ها می خواهند از من یک توّاب بسازند و مرا به خیانت وادارند، امّا من به آن‌ها این اجازه را نمی دهم و با خون خود، عزّت و شرف خود را حفظ کرد.
طبق روال روزانه مجدداً صبح زود برای بازجویی به سراغم آمدند. اواخر آذرماه بود. بعد از چند ساعت علافي بازجو از من خواست که به سؤال‌های او جواب دهم. گفتم باشد، امّا الآن حالم خوب نیست بگذارید برای فردا. قبول کرد و مرا به سلولم فرستاد. قبل از رفتن به سلول به پاسداری که مرا همراهی می کرد گفتم برای نمازخواندن نیاز به حمّام دارم. این بهانه خوبی بود. میدانستم قبول میکند. وقتی میخواستم بروم داخل حمام گفتم به داروی نظافت احتیاج دارم و او دو بسته داروی نظافت به من داد. رفتم داخل حمام. حمام آسایشگاه خیلی کوچک است و پاسدار برای این‌که اذیّتم کند چراغ حمام را خاموش کرد و درب را بست. هیچي نمیديدم. گفت ۵دقیقه دیگر میآيم عقبت، زود باش. غسل شهادت کردم و سریع در تاریکی لباس پوشیده و دو بسته داروی نظافت را در لباس پنهان کردم. به سلول که برگشتم. داروها را زیر پتوی سربازی که داشتم گذاشتم و نشستم روی آن. حوالی ساعت ۷ شب بود. توی خودم بودم و فکر میکردم. همچون کشتی‌شکسته در نوسان بودم.
 نیروهای شرّ و خیر در وجودم در جنگ بودند. آیا بکنم آیا نکنم؟ اگر بکنم چی میشه؟ اگر نکنم چی میشه؟ سؤال پشت سؤال. آیا راه‌حل دیگری وجود دارد که هم زنده بمانم و هم به خیانت درنغلتم؟
زندان  اوین  قتلگاه  جوانان دلیر ایران زمین
زندان  اوین  قتلگاه  جوانان دلیر ایران زمین 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر