من درزمان دانش آموزی وقتی زندگی نامه مجاهدین
شهید احمد ورضا ومهدی رضائی را میخواندم صفا ویکرنگی و ایمانشان درخاطرم ثبت می شد.وقلب و وجودم پر ازطراوت و غرور وافتخار میشد.آنها هرلحظه با زندگیشان، کلامشان، کارشان و آمدن و رفتنشان،
انسانیت را ارتقا میدادند ومیدهند. به روان پاکشان درود میفرستم.
فردا در نبرد
آزادی ایران در صفوف اشرفیها و ارتش آزادی و جوانان بهپاخاسته ایران، حی وحاضرند.
فاطمه رضائی - ابوالقاسم رضائی |
به روایت فاطمه رضایی: با توجه به
شناختی که توسط برادرام و بچههای مجاهدین از آخوندها و رژیم خمینی داشتم هیچ فکر
نمیکردم که بتونند آن چیزی که آرزوی مردم هست آرمان آزادی هست، محقق کنند، من بهخاطر
کاندیداتوری برادر مسعود، و چون خودم نیز کاندید مجلس بودم، تو شهرهای مختلف ایران
برای سخنرانی میرفتم، باور کنید تمامی مردم شهرها به استقبال ما میآمدند و میخواستند
ببینند ما چی میگیم و شهدای ما برایشان مقدس بود، تکتک شهدای ما، ولی خمینی
نتونست اینو ببینه و سرکوب شدیدی کرد.
صدها هزار
خانوادههایی را میشناسم که تمامیشان فدای آزادی ایران شدند، من خانوادههایی رو
از داخل ایران میشناسم که تمام پدر مادر و همه فرزندانشان رفتند ونوه هاشون
وفرزندان دیگرشون همین الآن دارند مبارزه میکنند علیه رژیم خمینی، برای سرنگونیش،
من شک ندارم که مردم ایران تا پای جان، تا آخرین لحظه برای سرنگونی رژیم خمینی
هیچی کم نمیگذارند.
به روایت ابوالقاسم رضایی
خانواده ما، یکی از خانوادههایی است که قربانی دو دیکتاتوری شاه و شیخ بوده، چهار تن از اعضای خانواده ما در دوران شاه بهشهادت رسیدند و چهار تا از آنها نیز در دوران خمینی، برادر بزرگتر من احمد که اولین شهید سازمان مجاهدین خلق ایران است که در بهمن ماه سال 1350 شهید شد و بهدنبال اون برادر کوچکتر احمد که البته یکسال از من بزرگتر بود، مهدی دستگیرشد و طی محاکمهای محکوم به اعدام شد که تقریباً در فاصله کوتاهی اعدامش کردند، بعد برادر دیگرم رضا بود که این سال 50 دستگیر شده بود ولی موفق شد که طرح یک برنامهای، یعنی یک برنامهریزی مشخصی که تقریباً بقیه اعضای سازمان مجاهدین در آن مشارکت داشتند از زندان اوین فرار بکند ونقش زیادی در تجدید سازمان این تشکیلات مجاهدین بعد از فرارش ایفا کرد ولی بعد از مدتی طی درگیری خیابانی شهید شد.همچنین یکی از خواهرانم توی یک درگیری خیابانی بهشهادت رسید.
به روایت ابوالقاسم رضایی
خانواده ما، یکی از خانوادههایی است که قربانی دو دیکتاتوری شاه و شیخ بوده، چهار تن از اعضای خانواده ما در دوران شاه بهشهادت رسیدند و چهار تا از آنها نیز در دوران خمینی، برادر بزرگتر من احمد که اولین شهید سازمان مجاهدین خلق ایران است که در بهمن ماه سال 1350 شهید شد و بهدنبال اون برادر کوچکتر احمد که البته یکسال از من بزرگتر بود، مهدی دستگیرشد و طی محاکمهای محکوم به اعدام شد که تقریباً در فاصله کوتاهی اعدامش کردند، بعد برادر دیگرم رضا بود که این سال 50 دستگیر شده بود ولی موفق شد که طرح یک برنامهای، یعنی یک برنامهریزی مشخصی که تقریباً بقیه اعضای سازمان مجاهدین در آن مشارکت داشتند از زندان اوین فرار بکند ونقش زیادی در تجدید سازمان این تشکیلات مجاهدین بعد از فرارش ایفا کرد ولی بعد از مدتی طی درگیری خیابانی شهید شد.همچنین یکی از خواهرانم توی یک درگیری خیابانی بهشهادت رسید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر