۱۳۹۴ مهر ۲۳, پنجشنبه

دل نوشته پريا كهندل به پدرش زنداني سياسی صالح كهندل

پریا کهندل
پریا کهندل  

تقدیم به تو پدر، که هشتمین بهار را در پشت سیم های خاردار سبز میکنی .....

همه در شوق و ذوق ورود به سال جدید هر یک در گوشه ای مشغول کاری و من اینجا نشسته در کنار تنگ ماهی سیاهی در سفره ای سرد و به ظاهر خندان نشسته ام و صدایت را با تمام وجود میخوانم.
وقتی ماهی سیاه کوچولویت را راهی اقیانوس کردی و خود غرق اقیانوس شدی ....
و من اینجا به سبزی بهار هم میخندم که چگونه بهار را هم برایمان به ماهی و سبزه و لباس نویی خریدند ...
تو آنجا و من اینجا ...
تو پشت میله های زمستانی بهار را با دوستانت میسازی و میدانم که همچون هر سال وجود تو برایم بهار را معنی خواهی کرد و میدانم که امسال امید و یقین هایمان جامه ی حقیقی به تن خواهند کرد و میدانم سبز خواهد شد ....
ولی نه سبز فروخورده ی بهاری ساختگی ...
بلکه بهار را ما میسازیم و سبزترش میکنیم وقتی در زمستانی ترین شب هایمان هم برای آمدن بهار لبخندمان گرما بخش میشود ...
و در آن بهار است که ما برای کبوترهایمان دانه میریزیم و باز تو و بهار خلاصه میشوید در لبخندی مغرور .... به زمستان ......

بهاری بودنتان مبارک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر