۱۳۹۴ دی ۲۰, یکشنبه

ایران - سربداران چوبه دار، از ما چه انتطاري دارند!

نه به روحانی جنایتکار قاتل2000ایرانی
نه به روحانی جنایتکار قاتل2000ایرانی
مجيد ها، كه در آخرين لحظات حياتشان خنده برلب بر چوبه دار بوسه زدند .
مرگ را به تمسخر گرفته و وطيفه ما را با زگو كردند. اعتراض و فرياد، سكوت نه! بايد فرياد ها شويم
در تظاهرات عليه اين جاني بايد فرياد ها شويم تا گوش مماشاتگران پاره شود و...
من يك انسانم، سراپايم شور و سوداي آزاديست
شلاق تو نشان از وحشت و ترس تو ست
نگاهش سرگردان و بي سمت وسو بود، رگ سرخ در چشمهايش دويده بود. گيج و منگ و بي حوصله،گويي كه در چاهي عميق و نمدار از خواب پريده بود. مانند پرندگان چاهي كه به هواي سوسوي چراغ خانه اي فرود مي آيند و در سياهي و ظلمت شب به ديوار كوبيده مي شوند. آنگاه چشمانشان بي فروغ مي شود و براي مدتي احساس فراموشي و هاج و واج مي مانند ...
اما استوار بود، درد جانكاه ضربات شلاق را تحمل مي كرد. و با خود مي گفت:
«هرگز از شما مزدوران تقاضاي رحم و شفقت نمي كنم، شما عاري از ارزشهاي انساني هستيد«.
با خودش نجوا مي كرد كه: چطور من از آزار يك مورچه، يك پرنده ناراحت مي شوم چگونه جان آنها را مي‌گيرند ، پرنده وقتي زيباست كه آزاد باشد و بهر سويي كه دوست دارد پرواز كند و بر بلندترين و مرتفع ترين نقطه آشيانه كند. پرنده در قفس ديگر پرنده نيست حتي اگر قفس اش از طلا باشد. پرنده در زندان ديگر نمي تواند بر بلنداي آسمان به پرواز درآيد. به هر جا كه عزم كرد بنشيند و هم صحبت برگزيند. از لحظه ورود اجباريش به قفس به يك چيز مي انديشد و غرايزش حكم مي كند كه در جستجو و تلاش براي درهم دريدن قفس باشد، نه به انتظار ترحم صاحب قفس كه شايد روزي روزگاري دلش بدرد آيد و درب قفس را بگشايد.
نه، من به اتهام واهي شكنجه مي شوم. شلاق مي خورم ولي از همه سلولهاي من مرگ بر اصل ولايت فقيه بر مي‌خيزد. بزن دژخيم، بدنم را شرحه شرحه كن، اما چه باك اراده ام تسحير نا پذير ست.
ما آزاد مي شويم.
محمود نیشابوری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر